جدول جو
جدول جو

معنی ابوالقاسم عنصری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالقاسم عنصری
(اَ بُلْ سِ)
عنصری حسن بن احمد:
تو همی تابی و من بر تو همی خوانم بمهر
هر شبی تا روز دیوان ابوالقاسم حسن
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن.
منوچهری.
رجوع به عنصری... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابن محمد بن احمد عددی. مکنی به ابوالقاسم و معروف به طنبری یا طبشری. از علمای ریاضی اندلس. او راست: کتاب المعاملات
لغت نامه دهخدا
(صَ صَ)
ابوالقاسم اسماعیل بن حسین بن عبدالله بن هیثم بن هشام صرصری. شیخ ثقه و صدوق بود. وی از ابوعبدالله حسین بن اسماعیل محاملی و محمد بن عبیدالله بن العلاء کاتب و ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده کوفی و ابوعیسی احمد بن اسحاق انماطی و ابوعمر حمزه بن قاسم هاشمی و جز ایشان روایت دارد، و ابوبکر احمد بن محمد بن غالب برقانی و محمد بن احمد بن شعیب رویانی و ابوالحسین محمد بن علی بن مهتدی بالله از وی روایت کنند آخرین کسی که از وی روایت کند ابوطاهر احمد بن محمد بن عبدالله قساری خوارزمی است. در بغداد در جمادی الثانیۀ 403 هجری قمری درگذشت. و جنازه اش را به صرصر برده دفن کردند و امام ابوحامد اسفراینی بر وی نماز گزارد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
انصاری. او راست: شرح ارشاد نووی
لغت نامه دهخدا
قصری. یکی از شیوخ متصوفه و از کبار اصحاب جنید و معاصر با ابوعبدالله بن خفیف است و بعضی گفته اند وی همان ابوبکر قصری است و بشیراز اقامت داشته است و در اوائل مائۀ چهارم هجری میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
قصری. منجمی از مردم بغداد. وفات بهمان شهر به سال 375 هجری قمری رجوع به ابوالقاسم رقّی شود. در آنجا ذکر ابوالقاسم قصری آمده است. و نیز رجوع بنامۀ دانشوران ج 2 ص 55 شود
لغت نامه دهخدا